۱۳۹۱ مهر ۸, شنبه

کم آورده ام


کم آورده ام 
نه برای رفتن 
برای بودن و ماندن 
می روم و نمی آیند 
می مانند و می مانند 
قصه شوم می خوانند 
از حضور می ترسند 
مغرور می مانند 
در لوای مردانگی 
معامله می کنند
غرورم را می شکنم 
سکوت می کنم 
راه می روم 
نمی مانم 
معامله می شوم
و می دانم 
می دانم به بیراهه می روند 
تصور می کنند نمی دانم! 
دانسته می روم 
شاید کوچه ای ، راهی ، فریادی 
خدایـــــــــــــی
شاید 
نمی دانم 
کم آورده ام 
از منطق بی منطق خدا 
از راه بیراهه خدا 
به بیراهه می روم 
شاید کوچه ای ، راهی ، خدایی ... 

0 نظرات: