۱۳۹۰ بهمن ۲۲, شنبه

تنهایی





درونم واژه می میرد
دلم با او می میرد
خودم را غرق او دیدم
تو را مغروق می بینم
تو را ، او را نمی خواهم 
دگر هیچ کس را نمی خواهم 
من این تنهایی تنهاییم را دوست می دارم
من این تنهایی من را به تو حتی به او هرگز نمی بازم
دلم رودی است آن را به دریا هم نمی بازم 
نمی بینم نمی خواهم نمی مانم
نمی خواهم نمی خواهم نمی خواهم 
دگر هیچ رویایی من نمی بافم 
تو را ، او را به دست باد 
نگاهم را به دست یاد 
رها می سازم و هرگز 
دگر رویا نمی بافم 

0 نظرات: